حدود هشتاد سال پیش که در اکثر شهرهای ایران مردم برای تردد و حمل ونقل از خر و قاطر استفاده میکردند ، در شهرشوشتر هم یک خرکچی ( صاحبان چهارپایان باربر ) مشهوری به نام موسی زندگی میکرد که اموراتش از راه باربری با خر وقاطر میگذشت .
طبیعتا همیشه خرها با بارشان در جلو بودتد و موسی از پشت سر،با آوای هش ...و هین ... آنها را هدایت میکرد و در کوچه پس کوچه های شوشتر معروف به "چپیله" میروندشان ! ..
موسی خرکچی به خاطر برخورد گرم و سر و زباندارای دربین مردم شوشتر ،مشهورتر و مقبولتر از دیگر جماعت خرکچی بود .اما روزگار بر مراد خرکچی ها نچرخید و با ظهور ماشین و ورود وانت و کامیون به شهرها وشهرستانها ، به مرور بازار این قشر زحمتکش هم کساد شد تاجایی که بتدریج کمتر معبر وکوچه ای از شهرستانها شاهد مردان خرکچی با قافله ی خرها و قاطرهایشان میشد .موسی و همکارانش هم با گذشت ایام از ذهن کوچه ها پاک شدند و تنها عده ای کمی از بازاریان و کاسبهای پابه سن گذاشته او را در خاطر داشتند .
...چندسال بعد تعدادی از دوستان کاسبکار و دکاندار شوشتری به قصد خرید و فروش جنس و کالا راهی دزفول میشوند . سر ظهر میشود و مسافران خسته بعد از اتمام کارشون ، برای استراحت و همچنین ادای نماز ظهر راهی بقعه ی امام زاده سبز قبا در مرکز شهر میشوند.. همزمان با اذان ظهر جماعت نمازگزار ، در کنار هم منتظر ورود امام جماعت مینشینند .آخوند عمامه سفیدی ،با یک قبضه ریش جوگندمی آراسته و سر برافراشته و وقار تمام ، وارد میشود و همزمان با سلام آقا ..سلام آشیخ...نماز گزاران ، با اشاره سر و ازجایگاه عاقل اتدر سفیه ، پاسخ سلام ها را میگوید و میرود جلوی صف و قامت میبندد . ...
اما چشم مسافران شوشتری که به چهره ی امام جماعت می افتد ، به ناگه متوجه شباهت وصف ناشدنی آشیخ با موسی خرکچی کذایی می افتند ! وهنگامی که صدای شیخ به تکبیر برمیخیزد ، شکی در شوشتری ها نمی ماند که این آشیخ ، همان موسی خرکچی شوشتری است که سالها با صدای هش و هین و.. خودش خرها را در کوچه های تنگ شوشتر به اینسو وآنسو می برد ! .. به هرحال دل میگذارند و نماز را پشت سر آشیخ اقامه میکنند ! بین دو نیمه هم ، امام جماعت از منبرکی بالا میرود و با دم گرم خویش ، مومنین را به رعایت تقوا و مکارم احلاق توصیه کرده و از آتش جهنم میترساند و وعده ی بهشت میدهد .!
پس از نماز ،هنگامی که جماعت نماز گزار،تقبل الله تقبل الله گویان یکی یکی صحن امامزاده را ترک میگویند و خلوتی پیدا میشود، مسافران شوشتری به نزد آشیخ قلابی میروند و پس از سلام و حال و احوال ، میپرسند : آموسی خرکچی ! شما کجا دزفول کجا و این شکل و شمایل کجا ؟ شما کجا و امامت جماعت کجا ؟ .. آشیخ موسی که میبیند انکار و رد فایده ایی ندارد ، با خنده و شیطنت ، رو به جمع همشهریان قدیم خود میکند و به آرامی میگوید : به خاطر خدمتهایی که خودم و خرهام به شما کردیم ،صداشو در نیارید ونون منو نبرید ! شما دیدید که ما خرکچی ها از نون خوردن افتاده بودیم و منهم چاره ایی نداشتم که هر طور شده به فکر امرار معاش خود وعیالم باشم . چکار میتوانستم بکنم ؟
شغل جدید من نه سوادی میخواهد نه فن و حرفه ایی میطلبد و نه زوربازو ، یکدست عمامه و عبا و قبا و نعلین است ، دم گرم و صدای خوش هم دارم ، حرف مفت هم زیاد بلدم بزنم !
همشهریان شیخ با خنده و شوخی میپرسند : خداوکیلی سود کدومش بیشتره و فرقشون چیه ؟ .. شیخ حیله گر با پوزخندی میگوید : این که سود و مزایاش خیلی بیشتره ! اما فرقش اینه که اون موقع من پشت سر خرا می ایستادم ، اما حالا ........ پشت سر من می ایستند !!.....??????????
تنظیم فونت
+ افزایش اندازه متن - کاهش اندازه متن
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
جدول نوع روغن انواع خودرو
مجله پزشکی دکتر مهندس
به روزرسانی نرم افزارهای پارسی اندروید
سلام
نظام رتبه بندی معلمان یا شیر بی یال و دم و کوپال
اطلاعیه
مطلب بسیار مهم و قابل توجهی در مورد جرائم رانندگی:
دورههای جدید ضمن خدمت
?? من دو تا الاغ دارم اما دو تا اتومبیل ندارم
حدود هشتاد سال پیش-طنزوحکایت
[عناوین آرشیوشده]