لوگوی سه گوش

ساعت فلش

کد ساعت

.

کد حدیث

کد حدیث

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ، بنده پُر خوابِ بیکار رادشمن می دارد . [امام کاظم علیه السلام]
تماس با ما

همیشه در پرتو الطاف وفیوضات الهی موفق وپیروز وسربلند ومسرور باشید

 
شنبه 91 آبان 13 , ساعت 10:48 صبح

عین‌القضات همدانی

 

 



عین‌القضات همدانى

عین‌القضات ابوالمعالى عبدالله بن محمد بن على میانجى همدانى از کبار مشایخ متصوفه در آغاز قرن ششم است. ولادتش در اواخر قرن پنجم، در همدان اتفاق افتاد و اجداد او از شهر میانه بوده‌اند. وى با آنکه در عنفوان شباب به‌دست متعصبان کشته شد، هم در جوانى جامع کمالات و از نوابغ روزگار بوده و نزد امام عمر خیام و شیخ احمد غزالى و شیخ محمد حمویه تلمذ کرد و در کلام و حکمت و عرفان و ادب پارسى و عربى صاحب اطلاع وافى بود و نظر به کثرت مطالعه در کتب امام محمد غزالى باید او را شاگرد به واسطه? آن بزرگ نیز شمرد. شیخ احمد غزالى با همه? جلالت قدر چندان او را دوست مى‌داشت که در مکتوب‌هاى خود او را "قرةالعین" خطاب مى‌کرد با آنکه مدت تلمذ عین‌القضات در نزد او چندان طول نکشیده بود. عین‌القضات خود در سخنان خویش از احمد غزالى و محمد حمویه بسیار نقل کرده و مخصوصاً صحبت بیست روزه? خود را با احمد غزالى در همدان موجب توجه غائى خویش به کمالات دانسته است. نکته? مهم قابل توجه در کیفیت تحصیلات عین‌القضات آن است که وى بیشتر اطلاعات خود را از طریق مطالعات شخصى و خصوصى فراهم آورد و همین امر باعث شد که او در عین جوانى و عنفوان شباب آنهمه تبحر حاصل کند و در کار تحریر و تألیف آنقدر کامیاب باشد.
عین‌القضات به سبب غلبه? شوق و سورت عشق و غلیان عواطف صوفیانه? خود بى‌پروا اسرار صوفیان را فاش مى‌کرد و مذهب خود را که دنباله? نظر وحدت وجودیان بود بى‌محابا اظهار مى‌نمود و بر متعصبین قوم که با او و دارندگان اینگونه افکار دشمنى داشتند، به‌شدت مى‌تاخت. نقار و کدورتى که بدین طریق میان عین‌القضات و علماى متعصب و عوام‌الناس ایجاد مى‌شد، همواره در حال توسعه بود و در آن روزگار تعصب و غلبه? عوام بى‌تردید به قتل این جوان فاضل بى‌باک و صوفى زبان‌آور پایان مى‌یافت و او خود این حال را پیش‌بینى مى‌کرد چنانکه در یکى از مکاتیب خود اینگونه نوشت: "... و گروه دیگر مست آمدند، زنار بربستند، و سخن‌هاى مستى آغاز کردند. بعضى را بکشتند و بعضى را مبتلاى غیرت او کردند، چنانکه این بیچاره را خواهد بودن، ولى ندانم که کى خواهد بودن، هنوز دور است ... اى عزیز، روزگارى برین سوخته مى‌گذرد که از وجود خود نیز ننگ مى‌دارم و جز ناله و سوختن سودى نه ..."
مخالفت و عناد دین‌فروشان و عوام با عین‌القضات همدانى از جهات مختلف بود:
- نخست آنکه او را به پیروى از عقاید فلاسفه متهم مى‌داشتند و مى‌گفتند که او به قدم عالم معتقد است. او در رساله? شکوى‌الغریب به این امر اشاره مى‌کند و مى‌گوید دشمنان از اشاره? من به مصدر وجود و ینبوع وجود چنین پنداشته‌اند که من تعریض به قدم عالم دارم و حال آنکه در این رسالت قریب ده ورق در اثبات حدوث عالم نوشته‌ام.
- دوم آنکه بسیارى از علماى شهر و دیار او بر این جوان تیزهوش باریک‌اندیشه حسد مى‌بردند و او خود بارها به این حسد علما اشاره کرده است.
- سوم آنکه عین‌القضات بسیارى از حقایق تصوف را که بیرون از حوصله? عوام‌الناس و دین‌فروشان تعصب‌پیشه بود، در آثار پارسى و عربى خود آشکارا بیان مى‌کرد و این امر هم دشمنى آنان را بر او برمى‌انگیخت و او مى‌گفت: مصطلحات صوفیه دلیل کفر و الحاد من نیست و مرد عاقل منصف سزاوار است که چون این سخنان را بشنود به معانى آن مراجعه کند و حکم بر زندقه و الحاد گوینده? آنها پیش از استفسار مراد وى عملى دور از بینائى و دانائى است. عین‌القضات به حسین‌بن منصور حلاج عشق مى‌ورزید و سخنان او را که باعث قتل گوینده شده بود به‌وجوه مختلف تأویل و تفسیر مى‌کرد و پیدا است که چنین کسى در دست متعصبان قوم به چه سرنوشتى دچار مى‌شد.
- چهارم آنکه عین‌القضات بر اثر حسن بیان و نفوذ کلام خود مریدان بسیار در میان بزرگان و گروه کثیرى از مردم یافته بود که بر مقالات وى شیفته بودند. از آنجمله عزیزالدین مستوفى از وزراى سلاجقه? عراق به او عشق و ارادت مى‌ورزید و چون عزیزالدین به دشمنى ابوالقاسم درگزینى برافتاد، آن وزیر دسیسه‌گر که بسیارى از رجال را به حیله و تزویر از میان برده و خود نیز آخر کیفر بیدادگرى‌هاى خویش بر دار کشیده شد، در اندیشه? نابودکردن عین‌القضات افتاد و با علماء متعصب و حسودان و دسته‌اى از عوام‌الناس که در تکاپوى قتل عین‌القضات بودند یار شد، محضرى بر ضد او ترتیب داد و از میان تصانیف او الفاظى را براى اثبات زندقه و الحاد وى و دعوى الوهیت او بیرون آورد و جماعتى از فقها به اباحت خون او فتوى دادند.
بعد از این حوادث عین‌القضات را به بغداد بردند و چندى مقید نگاه داشتند و باز به همدان بازگرداندند و آنجا در شب هفتم جمادى‌الاخر سال 525 هـ بر دار کشیدند.
عین‌القضات با آنکه هنگام شهادت 33 سال بیش نداشت آثار متعددى به پارسى و تازى دارد و علاوه بر آن نامه‌هاى بسیار از او به پارسى باقى مانده که همه? آنها حاوى عقاید و آراء او در مسائل مختلف مربوط به تصوف و مسائل اعتقادى است. از آثار او است:
یزدان‌شناخت که چندبار به طبع رسیده و آن را باید مهمترین کتاب از آثار پارسى عین‌القضات شمرد. این رساله در مسائل الهى و حکمت و علوم طبیعى در سه باب به‌نام عزیزالدین مستوفى نوشته شده است.
رساله? جمالی، رساله‌اى کوتاه است که براى جمال‌الدین شرف‌الدوله از پادشاه‌زادگان معاصر عین‌القضات در سه فصل "در بیان مذهبى که سلف صالح بر آن بوده‌اند" ، نوشته شده است.
تمهیدات یا زبدةالحقایق، در تمهید ده اصل تصوف. این کتاب انشائى مقرون به غلبه? شوق و عشق دارد و از این روى بسیار گیرا است لیکن به‌سبب همین غلبه? عشق و شوق مطالب آن را نظمى چنانکه باید نیست.
کتاب تمهیدات در اواخر زندگى عین‌القضات و در آن روزگار که به تهمت الحاد گرفتار شده بود، نگارش یافت.
عین‌القضات داراى مکاتیب فارسى بسیار بوده که اکنون از آنها مجموعه‌هائى در کتابخانه‌هاى ایران و خارج از ایران یافته مى‌شود و قسمتى به طبع رسیده است. این نامه‌ها فارسى روان و بسیار ساده‌اى دارد و در آنها گاه به آیات قرآنى و اشعار پارسى و عربى استشهاد شده و نویسنده خود هم رباعى‌هاى گرم دل‌انگیزى از خویش در آنها، همچنان‌که در پاره‌اى از آثار دیگر خود، آورده است. درست است که این مکتوب‌ها را عین‌القضات به دوستان خود و بزرگان زمان نوشته است، لیکن هیچ‌یک از آنها در شمار مکاتیب عادى اخوانى نیست و همه? آنها در بیان حقایق حکمى و عرفانى و پر از مطالب عالى است. نکته? مهمتر آنکه این مکتوب‌ها غالباً در مسائل مرتبط به یکدیگر است به‌نحوى که اجزء یک موضوع را نویسنده در چند مکتوب با حفظ تسلسل فکرى بیان کرده چنانکه بعضى از آنها حکم رسالات مفصل مستقل دارد و این حال نشان مى‌دهد که عین‌القضات غالب مکاتیب خود را در حقیقت به قصد تحریر رسائلى مى‌نوشت و شاید بسیارى از آنها که صورت مکتوب دارد نامه به معنى متعارف نباشد و بتوان آنها را یادداشت‌هائى شمرد که نویسنده روزانه ترتیب مى‌داد و عنوان مکتوب بر آنها مى‌گذاشت.
عین‌القضات در ضمن کلام خود در رسالات فارسى و مکاتیب، به بسیارى از اشعار شاعران دیگر استشهاد کرده و گاه در آن میان اشعارى از خود نیز آورده است که غالباً رباعى است. این رباعى‌ها همه با لحن و اندیشه? عرفانى سروده شده و گرم و گیرنده است و از آن میان به نقل چند رباعى براى داشتن نمونه‌اى از اشعار او قناعت مى‌شود، به‌جز اشعار پارسى وى را اشعار عربى بسیار نیز بوده که بعضى از آنها باقى مانده است.
دل تنگ‌تر از دهان تنگ تو شدم باریک‌تر از فسون و رنگ تو شدم
بیمار من از بیهده جنگ تو شدم دریاب مرا که نام و ننگ تو شدم
نى مایه? عشقت اى دل‌افروز کمست و آن درد که دى بود نه امروز کمست
در هجر تو با صبر دلم را صنما نى‌ساز فزون شدست و نى‌سوز کمست
نه دست رسد به زلف یارى که مراست نه کم شود از سرم خمارى که مراست
هرچند بدین واقعه در مى‌نگرم درد دل عالمیست کارى که مراست
اندر ره عشق حاصلى باید و نیست در کوى امید ساحلى باید و نیست
گفتى که به صبر کار تو نیک شود با صبر تو دانى که دلى باید و نیست
آن را که دلیل او رخى چون مه نیست او بر خطر است و خلق از او آگه نیست
از خود به‌خود آمدن رهى کوته نیست بیرون ز سر دو زلف شاهد ره نیست
اى برده دلم به غمزه جان نیز ببر بردى دل و جان نام و نشان نیز ببر
گر هیچ اثر بماند از من به جهان تأخیر روا مدار، آن نیز ببر

تنظیم فونت
+ افزایش اندازه متن - کاهش اندازه متن



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

 
تماس با ما

دانلود آهنگ

mouse code

کد ماوس

پخش ویدیو